Feb 26, 2007
Feb 22, 2007
Reprisal
و خدایانم هر روز بیشتر از پیش باران انتقامشان را بر پیکر لرزانم فرو می بارند
بر من
!منی که کودکانه می خندم
تو
تویی که ساده تر از هر چیز
بازیچه ی این انتقامی
و منی که بی اختیار به سمت تو ربوده می شوم
بی آنکه بدانم
انتقام خدایان همیشه در کمین من است و تو
تنها وسیله ای ، برای باخت من
همه چیز بر علیه من است
منی که تنها گناهم کودکیم بود
و تنها خطایم خواستن
و باز من محکومم
شیطانه فراموش شده
هنوز بی درنگ
رد پای زخم های تازه سر بسته ام را می خراشد
و من غرق می شوم در سرخیه خونِه گذشته ها
از گذشته می گریزم
و درحال می گردم به دنبال جان پناهی برای لحظه ای آسودن از تیر انتقام
!!!!بی آنکه به یاد آورم خدایان همه جا هست
در آینده ام هیچ کس نیست
نه من
نه تو
نه او
تنها شب
و شاید شب هم نیست
ومن هنوز در گریزم
از انتقام
و شاید هم در جستجوی انتقام
چرا که تو تنها شاه راه رسیدن خشم خدایان بر منی
و من تنها در پی تو
باز هم با زنجیر بر افکار
معلق مانده ام
و باز
محکومم
محکومم
Feb 11, 2007
Subscribe to:
Posts (Atom)