Oct 8, 2006

...



فراموش شده ام ؟!؟
رنگم از سرخ به خاکستری می گراید
مثل آلبوم قدیمی
مثل عکس های خاک گرفته
مثل دوستت دارم در ته قلبی دور
از من فقط یک نام مانده
نامی که تنها در ذهن به آشنایی می گراید
-هممم... نامش را شنیده ام-
از من چه مانده ؟
هیچ
هرگز در باورم نبود
دره ی نابودی جایگاهم باشد
هرگز در تصورم نبود
اشک ابدی ، هم خانه ی نگاهم باشد


حال فراموش شد نگاهم ؟
لب هایم
دستهایم
عاشقانه هایم
دلهره هایم
آرزوهایم
فراموش شد من
...
فراموش شد ؟
بدان که
نه ... اینبار بلند نمی گویم
هر بار به فریاد گفتم از یاد رفت
می دانی چه می خواهم بگویم ، نمی دانی ؟

دستمالی بردار تر کن با بارانی
که می فرستم به نیابت اشک هایم
بکش بر غبار خاطره هایم
تا نپوسم


فراموش شدم اما تو در قلبم ماندگاری
هر روز خانه ات را با آب چشم می شویم
خاطراتت را می بوسم
چشمانت را ، آخرین نگاهت را می بویم

فکر می کردم ارزش دارم

به یاد داری ؟
فکر می کردم ارزش دارم ، تنها آنقدر که شانه به شانه تلاش کنیم
اما این وجودم بی ارزش تر از آن بود و هست
می دانم که لایق نبودم ... نیستم ... هستم ؟؟؟

اما بدان ... تخم چشم هایم را پشت در کاشته ام
زهر انتظار را با شوق نوشیده ام
دستهایم را دراز کرده ام
تنها به امید آمدن تو
شاید امیدم پوچ ، شاید تو خالی باشد
اما این امید آخرین قطره ی حیاتست در جان خسته ام
امیدم را دریغ مکن

نمی دانم


فراموش شده ام ؟؟

3 comments:

Anonymous said...

زیادم عجله نکن. اگه تا حالا نشدی به زودی خواهی شد!

Armaghan said...

merC vaghan az in hame deldary :D be to gofte gharare faramoosh sham ?

Anonymous said...

neveshtehat mahshare ! zehnet khalagho jalebe , doost dashti be manam sar bezan