بارها حسش کردم ... چشماتو می ذاری رو هم بازم یه چهره نقش می بنده تو ذهنت... فکرتو عوض می کنی ... تو ذهنت می ری دنبال کارات ... کتابات ... آدما ... دور و بریات اما باز آخر جاده می بینی غرق شدی تو خاطرات همون چهره ... اخم می کنی و پتو رو می کشی رو سرت ... چشماتو به هم فشار می دی تا خوابت ببره ... سرتو از زیر پتو در میاری و تو تاریکی به سقف نگاه می کنی ... اما دو تا چشم روی نگاهت پر می کشه ... وجودش رو در آغوشت حس می کنی ... می خوای فکرتو عوض کنی اما حس حضورش ، آغوشش ... خیلی شیرینه ... می بینیش که روی صورتت خم می شه و لباتو می بوسه ... طمع لباش رو حس می کنی ... در آغوشت می گیره و سر روی بازوت می ذاره ... نفسای گرمش پوستتو می سوزونه ... می خوای محکم در آغوش بگیریش ... اما به جاش دستات به بدن خودت پیچیده می شه ! ته گلوت بغض می کنی و تو چشمات اشک می شینه ... حالا تازه جای خالیشو حس میکنی ... سرتو بر می گردونی رو به بالش ... صورتتو می چسبونی بهش ... سعی می کنی بهش فکر نکنی اما نمی شه ... صداش تو گوشت می پیچه ... احساس می کنی بیش تر از همیشه به آغوشش نیاز داری تا سرتو رو شونش بذاری و گریه کنی ... تا صدای قلبشو گوش کنی و احساس آرامش کنی ... از اینکه بهش احتیاج داری اعصابت خورد می شه ! نمی خوای قبول کنی ... به خودت تلقین می کنی که اینا همش از خستگیه ! نمی خوای باور کنی که اینقدر مشتاق حضورشی ... نمی خوای باور کنی ... که ... دلت براش تنگ شده ... با خودت تصمیم می گیری که بهش فکر نکنی ... می خوای به خودت ثابت کنی که می تونی فراموشش کنی ... صبح که از خواب پا می شی به خودت مشق می کنی که تو هیچ حسی نداری ... صبح تا شب می ری دنبال کارات ... دنبال آدما ... اما این وسطا ... وقتی یه لحظه دست از کار می کشی ... یه حس غریب میاد تو دلت ... می گردی و می گردی تا ببینی چی یهو لبخند روی لبتو ازت گرفت .... وقتی خوب فکر می کنی بازم دو تا چشم میاد رو به روت ... نمی خوای باور کنی ... اما خودتم خوب می دونی ... که تو ... عاشقی
Oct 6, 2006
؟؟؟
بارها حسش کردم ... چشماتو می ذاری رو هم بازم یه چهره نقش می بنده تو ذهنت... فکرتو عوض می کنی ... تو ذهنت می ری دنبال کارات ... کتابات ... آدما ... دور و بریات اما باز آخر جاده می بینی غرق شدی تو خاطرات همون چهره ... اخم می کنی و پتو رو می کشی رو سرت ... چشماتو به هم فشار می دی تا خوابت ببره ... سرتو از زیر پتو در میاری و تو تاریکی به سقف نگاه می کنی ... اما دو تا چشم روی نگاهت پر می کشه ... وجودش رو در آغوشت حس می کنی ... می خوای فکرتو عوض کنی اما حس حضورش ، آغوشش ... خیلی شیرینه ... می بینیش که روی صورتت خم می شه و لباتو می بوسه ... طمع لباش رو حس می کنی ... در آغوشت می گیره و سر روی بازوت می ذاره ... نفسای گرمش پوستتو می سوزونه ... می خوای محکم در آغوش بگیریش ... اما به جاش دستات به بدن خودت پیچیده می شه ! ته گلوت بغض می کنی و تو چشمات اشک می شینه ... حالا تازه جای خالیشو حس میکنی ... سرتو بر می گردونی رو به بالش ... صورتتو می چسبونی بهش ... سعی می کنی بهش فکر نکنی اما نمی شه ... صداش تو گوشت می پیچه ... احساس می کنی بیش تر از همیشه به آغوشش نیاز داری تا سرتو رو شونش بذاری و گریه کنی ... تا صدای قلبشو گوش کنی و احساس آرامش کنی ... از اینکه بهش احتیاج داری اعصابت خورد می شه ! نمی خوای قبول کنی ... به خودت تلقین می کنی که اینا همش از خستگیه ! نمی خوای باور کنی که اینقدر مشتاق حضورشی ... نمی خوای باور کنی ... که ... دلت براش تنگ شده ... با خودت تصمیم می گیری که بهش فکر نکنی ... می خوای به خودت ثابت کنی که می تونی فراموشش کنی ... صبح که از خواب پا می شی به خودت مشق می کنی که تو هیچ حسی نداری ... صبح تا شب می ری دنبال کارات ... دنبال آدما ... اما این وسطا ... وقتی یه لحظه دست از کار می کشی ... یه حس غریب میاد تو دلت ... می گردی و می گردی تا ببینی چی یهو لبخند روی لبتو ازت گرفت .... وقتی خوب فکر می کنی بازم دو تا چشم میاد رو به روت ... نمی خوای باور کنی ... اما خودتم خوب می دونی ... که تو ... عاشقی
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
7 comments:
mamnoon ...midooni ... ta liaghat az dide har kasi chi bashe ! man oono layeghe kheyli chiza midoonam ... hata kheyli balatar az eshghe man ! liaghato too ghalbe adama mishe peyda kard ... chizi ke man peyda kardam ... ! chizi joz ghalbam o ehsasam nadaram ke behesh bedam ... vagarna ... arzeshe oon baraye man kheyli Bshtar az inast ... hata ... Bshtar az khodam ...
Man faghat midoonam ke to az on ye ghool sakhti to zehnet yeroozi be in natije miresi ke aslan in hame arzesho nadashte...
ghool :D na age ghool sakhte boodam ke azash mitarsidam :P hmmm... rasT... to ki hasT ... chera mitarsi ke khodeto moarefi koni ?!
hmmm...lotfan ya inja comment nazarin ya age mizarin enghadr jor@ dashte bashino esmetonoo begin ! age vagheyato migin az chi mitarsin ?! merC az hamatoon ke be fekre manid , ama man ye chizio migam inja baraye akharin bar ! shoma har fekr ya har shenakhT az har kasi darin vase khodetoon negahesh darin ! kasi ke darin azash harf mizanin baraye man kheyli ba arzeshe ! pas lotfan movazeb bashin ke chi migin ! rasT ye chizi yadetoon bashe ! man kasi roo doost nadaram ta doostam dashte bashe , man doosesh daram chon doosesh daram !!! I LOVE HIM !
cheghadr neveshtato doost daram ! engar khodam daram harf mizanam
ba sherat harfaye kheiliaro mizani ... KheYliaro !
Post a Comment